به نام حضرت زهرا قسم که یا مهدى

ز درگهت نشوم لحظه ‏اى جدا مهدى

 

به دل مگیر بدیهاى سائل خود را

بساز مثل همیشه تو با گدا مهدى

 

امان از آنکه شود غفلت گناهانم

طناب دست توچون ‏دست ‏مرتضى‏ مهدى


اگر وجود من پست مانع فرج است
دعا نما که شوم زودتر فدامهدى


به خال هاشمى گونه ات گرفتارم
بخوان مرا که شدم بر تو مبتلا مهدى


براى آنکه شوم مورد پسند على
میان گریه دعا کن کمى مرا مهدى


خدا کند که بر اعمال من کند تأثیر
فغان و گریه و این ماتم و عزا مهدى


همیشه گفته‏ ام و باز با تو مى‏ گویم
میان سینه بود داغ کربلا مهدى

 

التماس دعا : محسن زاده



 

دسته ها :
جمعه بیست و هشتم 1 1388

چشم انتظار

 

چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی

 

اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی

 

 گفتم غروب جمعه تو از راه می رسی

 

عمرم در این قرار به سر شد نیامدی

 

تا خواستم به جاده ی وصل تو رو کنم

 

غفلت مرا رفیق سفر شد نیامدی

 

در مسجدیم وطاعت این ماه شغل ماست

 

بی قبله هر نماز به سر شد نیامدی

 

این نفس بد مرام مرا خوار و زار کرد

 

روز و شبم به لغو سپر شد نیامدی

 

رسوایی گدای تو از حد گذشته است

 

عمرم به هر گناه هدر شد نیامدی

 

از ما گناه سر زد و تو شاهدش شدی

 

دیدی دلم به راه دگر شد نیامدی

 

خسران زده کسی است که از یار غافل است

 

بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی

 

از ما که منفعت نرسیده برای تو

 

هر چه ز ما رسیده ضرر شد نیامدی

 

گفتیم لا اقل سر افطار می رسی

 

دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی

 

سروده ی احسان محسنی فر

 

التماس دعا : محسن زاده  
دسته ها :
جمعه بیست و هشتم 1 1388

من کیستم گدای گدایان این درم

 

گر پانهم به جای دگر خا بر سرم

 

روزی اگر بناست از این در جدا شوم

 

از هم جداشوند سر وجان وپیکرم

 

محتاج دام وشیفتۀ دانۀ توأم

 

هر چند در حریم تو کم از کبوترم

 

 زوّار عارفند به حق تو یا حسین

 

ای وای من که از همه بی معرفت ترم

 

بر پادشاهیدو جهان ناز می کنم

 

از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم

 

مهر توگشت شیرۀ جان وروان روح

 

 از لحظه ای که شیر به من داد مادرم

 

فیض زیارت تو وآلوده ای چو من

 

گر لطف تو نبود نمی گشت یاورم

 

هر کس که دشمن است تورا دشمنش منم

 

 حتی اگر بود پدرم یا برادرم

 

از صدق وپاکی پدر ومادرم بود

 

 گر عاشق پیمبر وآل پیمبرم

 

یک عمر از تو گفتم وخواهم که وقت مرگ

 

 خیزد حسین حسین  زنفس های آخرم

 

پای مرا ببند که پا بند خود کنی

 

    دست مرا بگیر که مسکین این درم

 

من میثمم که با همه بی دست وپائیم

 

  جز دار عشق تو نبود دار دیگرم

التماس دعا: محسن زاده

 

دسته ها :
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388

مگو که بی خردم هیچکس نمی خردم

کرامت تو به بالای دست می بردم

اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم

وگر کنار تو باشم فزون تر از عددم

گدایی درت از خلق بی نیازم کرد

که در سوال کسی جز تو را صدا نزنم


هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز

فزونی کرمت سوی این حرم کشدم


ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت

خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم

زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی


بجای آنکه گذاری به سینه دست ردم

مرا میان سگان درت پناه بده

و گرنه گرگ گنه حمله کرده می دردم

بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک

به لطف خویش امام رئوف می خردم

مرا به گلبن عشقش پناه داد رضا

اگر چه نیست به جز مشت خار در سبدم

هاده ام به روی خویش نام (میثم) را

بهانه ایست قبولم کند،اگرچه بدم

التماس دعا :محسن زاده

 
دسته ها :
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388

در این بلندی                  آمد چو زینب

 

شد روز روشن           در دیده اش شب

 

گودال بود                   ونور دو عینش

 

از یک طرف شمر       یک سو حسینش

 

دور وبر آن                    گودال خونین

 

هر کس که آمد               زد از رۀ کین

 

در پیش چشم               مظلومه خواهر

 

یک ضربه برآن                جسم مطهر

 

زان مردمان              بی نام وبی ننگ

 

می زد یک تیر           واندیگری سنگ

 

آن یک به نیزه         وان یک به شمشیر

 

گویا تن شه                 بوده چو نخجیر

 

زینب نگاهش                بوده به گودال

 

نوردوعینش می زد       می زد پر وبال

 

ای وای از آن دم              شمر ستمگر

 

بگرفته بر کف               از کینه خنجر

 

او چکمه در پا                بر روی سینه

 

بنشسته اما                   با بغض وکینه

 

خواهر نگاهش                 سوی برادر

 

چشم برادر                 هم سوی خواهر

 

کرد این اشاره               با خواهر خود

 

با آن یگانه                    غم پرور خود

 

بر گرد خیمه                    ای یاور من

 

آمد کنار                         من مادر من

 

جای تو مادر                     باشد کنارم

 

من در کنارش              جان می سپارم

 

 

التماس دعا : محسن زاده

 

 
دسته ها :
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388

این جا سر حسین را با تیغ کین بریدند

 

هم جسم بی سرش را در خاک وخون کشیدند

 

شمرستمگر آمد    با خنجر کشیده

 

در پیش چشم  مادر   سر از پسر بریده

 

او می برید از تن    سر از حسین زهرا

 

پیچیده ناله های زهرا میان صحرا

 

زهرا زجنت آمد    در گوشه ای زگودال

 

می دید نور چشمش   هی می زند پر وبال

 

خنجر زحنجر این جا     شرم وحیا نموده

 

سر از قفای مولا   قاتل جدا نموده

 

لب تشنه سر بریدند  از نور چشم حیدر

 

شرمی نکرده قاتل از زادۀ پیمبر

 

بعد از بریدن سر تن را به خون کشاندند

 

ده اسب را به روی جسم حسین دواندند

 

التماس دعا: محسن زاده

 
دسته ها :
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388

بزن بر سر تو ای شیعه که این جا قتلگاه است

 

بیفشان اشک از دیده که جای اشک وآه است

 

که اندر این مکان سبط نبی را سر بریدند

 

همین جا پیکرش را در میان خون کشیدند

 

همین جا بود شمر بی حیا آمد به گودال

 

همین جا نور چشم فاطمه میزد پر وبال

 

همین جا آتش ظلم وشقاوت زد شراره

 

همین جا پیکر سلطان دین شد پاره پاره

 

همین جا گرگ خو ها پیکر شه را دریدند

 

حسین را با لب عطشان همین جا سر بریدند

 

همین جا شمر دون با چکمه آمد روی سینه

 

کشانده تیغ برحلق حسین از بغض وکینه

 

همین جا خواهر غمدیده او زینب آمد

 

تو گوئی جان زینب  در همین جا بر لب آمد

 

همین جا دید نور عین او در خون طپیده

 

همین جا بوسه زد زینب به رگهای بریده

 

همین جا زد عدو بر دخت زهرا تازیانه

 

زسیلی مانده بررخسارۀ طفلان نشانه

 

بسوز ای محسنی از داغ فرزند پیمبر

 

که پاداش تورا زهرا دهددر روز محشر

 التماس دعا : محسن زاده 
دسته ها :
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388

عاشق شده دل من، بر روى تو ندیده
کى مى ‏شود ببینم، آن چهره حمیده

کى مى‏ شود نصیبم، بوسه به دست و پایت
کى بوسه مى ‏زنم بر، آن قامت رشیده
کى مى‏ شود که خاک، پاى تو اى حبیبم
گردد به هر دو چشمم چون سرمه‏ اى کشیده
بشنیده‏  ام صداى زهرا دگر گرفته
صحبت کند ولیکن آهسته و بریده
از قامت رشیدش چیزى دگر نمانده
در بستر جدایى، رنگ از رخش پریده
اى یادگار زهرا، اى گلعذار زهرا

هستى بهار زهرا، اى روشنى دیده

التماس دعا:محسن زاده



 

دسته ها :
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388

ای قبله ی نمازگذاران آسمان
ای خلق عالمت به سر سفره مهمان
هجر تو کرده قامت اسلام را کمان
الغوث یا بن فاطمه الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

 ای روح دین حقیقت ایمان بیا بیا
ای جان جان و مصلح کل جهان بیا
تنها دمید عترت و قرآن بیا بیا
خورشید تا به کی به پس ابرها نهان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

ای غائب از نگاه و چراغ دل همه
داغ فراغ تو شده داغ دل همه
گل کرده این شراره به باغ دل همه
آه از جگر بر آمده آتش گرفته جان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

ای پر ز اشک چشم تو صحرا بیابیا
ای سینه سوز ناله زهرای بیا بیا
ای آرزوی زینب کبرا بیا بیا
تا چند سرو قامت دخت علی کمان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

مولا کنار چاه صدا می زند تو را
زهرا به سوز و آه صدا می زند تو را
زینب به قتلگاه صدا می زند تو را
زخم عزیز فاطمه گوید به مرزبان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
 

از قلب داغدیده ندا می رسد بیا
از ناله ی کشیده ندا می رسد بیا
از حنجر بریده ندا می رسد بیا
ای داغدار لعل لب و چوب خیزران
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

تا کی ز دیده اشک نشانیم سیدی
تا کی در انتظار بمانیم سیدی
تا کی دعای ندبه بخوانیم سیدی
تا کی سر بریده ی جد تو بر سنان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
یاران دعا کنید که دلدار می رسد
خورشید از درون شب تار می رسد
صبح ظهور و وصل رخ یار می رسد
میثم بریز اشک و دعای فرجی بخوان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

التماس دعا: محسن زاده

        

دسته ها :
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388

بسم رب المهدی

گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را دریاب
اگه از دولت وصل تو مرا نیست نصیب
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
به امیدی به سر کوی تو روی آوردیم
شهریارا! به در خویش گدا را دریاب
دل ما را به شب هجر فروغی بفرست
شبرو وادی اندوه و بلا را دریاب
سنگها میخورم از دست جنون دل خویش
من دیوانه انگشت نما را دریاب
به وفاداری تو شهره شهرم ای دوست
ز وفا معتکف کوی وفا را دریاب
سالها رفت که از جام محبت مستم
من دُردی کش صهبای ولا را دریاب
کاروان رفت و من از همسفران دورم دور
منِ از قافله شوق جدا را، دریاب
راه باریک و بسی پر خطر و تاریک است
سببی ساز در این مهلکه ما را دریاب
تا دلم بار غم عشق به منزل فکند
شهسوارا منِ افتاده ز پا را دریاب
تا فغان دل غمدیده‌ی ما را شنوی
نازنینا! سحری باد صبا را دریاب
دوش رویای لب نوش تو با من میگفت
کای شهید غم من! آب بقا را دریاب
سوی پروانه نظر کن که دعا گوی تو باد
گنه آلوده‌ی خود را به مدارا دریاب

التماس دعا : محسن زاده

 

دسته ها :
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388

از کوثر و زمزم دهن خویش بشویم

 

تا با مدد فاطمه س از فاطمه س گویم

 

درمانده­ام از گفتن و شرمنده از اویم

 

گرد و عرق شرم روان از سر و رویم

 

این نکته عیان است، عیان است، عیان است

 

مداحی ناموس خدا فوق بیان است

 

او گوهر نایافتة بحر عقول است

 

او کوثر نشناختة شخص رسول است

 

او نور الهی به صعود و به نزول است

 

والله بتول است، بتول است، بتول است

 

 موسی نتوان گفت بدان لحن فصیحش

 

 عیسی بزند بوسه به دست دو مسیحش

 

جبریل امین بعد نبی هم­سخن اوست

 

پیراهن پاکیزة عصمت به تن اوست

 

روح نبی، ارواح رسل در بدن اوست

 

گل­های گلستان خدا از چمن اوست

 

جایی که زند ختم رسل بوسه به دستش

 

مدح من و مدح همه خلق است شکستش

 

جبریل برد سجده به خاک درِ زهراس

 

دامان زمان است پر از کوثر زهراس

 

ذات ازلی بوده ثناگستر زهرا

 

قرآن علی حُسن خدا، منظر زهراس

 

 نامش همه جا در همه دم بر لب شیعه است

 

آئین علیع دوستیش مکتب شیعه است

 

این کیست که خواند پدرش­ ام ابیها؟

 

دربارة او ختم رسل گفت فداها

 

سر تا به قدم آیینة طلعت طاها

 

سوگند به نجم و قمر و شمس ضحاها

 

تنها نه محمدص، نه علی مفتخر از اوست

 

بشناس که ذات ازلی مفتخر از اوست

 

یا فاطمهسای کوثر و تطهیر به شانت

 

ای در همه آیات خداوند نشانت

 

نازل شده یک سوره به یک قرصه نانت

 

گم، در حرم گمشده، خلق دو جهانت

 

مهریة تو آب و همه تشنة آبند

 

بی­آب همه خلق جهان در تب و تابند

 

نام تو نجات است، نجات است، نجات است

 

فیض تو حیات است، حیات است، حیات است

 

حج است، زکات است، صیام است و صلات است

 

مهر تو به پرونده قبول حسنات است

 

 بی­حبّ تو طاعات گناه است، گناه است

 

 پرونده اعمال سیاه است، سیاه است

 

جایی که خداوند فرستاده سلامت

 

ختم رسل افراشته قامت به قیامت

 

جایی که شده شخص علی محو مقامت

 

جایی که تو بودی همه جا رکن امامت

 

چون شد که عدو بست کمر بر ستم تو؟

 

 شد دود بلند از درِ بیت­الحرم تو؟

 

آن بیت خدا را که نبی کرد زیارت

 

سوزاند عدو از ره بیداد و شرارت

 

شد حق تو و حق علی یکسره غارت

 

بر مصحف رخسار تو کردند جسارت

 

 با ضربِ لگد خصم ستمکار تو را کشت

 

 ای پاک­تر از آیة تطهیر، چرا کشت؟

 

با کشتن فرزند تو شد دست عدو باز

 

شد کشتن سادات بنی فاطمه س آغاز

 

با این همه ای کوثر پیوسته سرافراز

 

تا روز جزا کثرت نسلت کند اعجاز

 

 سادات فزونند به عالم ز شماره

 

 چونان که درخشد به سماوات ستاره

 

گیرم به فلک اوج سخن را برساند

 

گیرم ز دهن دُر مضامین بفشاند

 

"میثم" چه بگوید؟ چه بیارد؟ چه بخواند؟

 

کس غیرخدا وصف تو گفتن نتواند

 

ای رکن علی حیف که یکباره شکستی

 

از پای فتادی ولی از پا ننشستی 

 التماس دعا: محسن زاده

  
دسته ها :
پنج شنبه بیست و هفتم 1 1388
X