تعداد بازدید : 56275
تعداد نوشته ها : 49
تعداد نظرات : 3
در آیینه القابغیر از نام، که مشخّص کنندة هر فرد از دیگران است، صفات و ویژگیهای اخلاقی و عملی اشخاص نیز آنان را از دیگران متمایز میکند و به خاطر آن خصوصیات بر آنها «لقب» نهاده میشود و با آن لقبها آنان را صدا میزنند یا از آنان یاد میکنند. وقتی به القاب زیبای حضرت عباس مینگریم، آنها را همچون آیینهای مییابیم که هرکدام،جلوهای از روح زیبا و فضایل حضرتِ ابوفضایل را نشان میدهد. القاب حضرت عباس، برخی در زمان حیاتش هم شهرت یافته بود، برخی بعدها بر او گفته شد و هر کدام مدال افتخار و عنوان فضیلتی است جاودانه.چه زیباست که اسم، با مسمّی و لقب، با صاحب لقب هماهنگ باشد و هرکس شایسته و درخور لقب و نام و عنوانی باشد که با آن خوانده و یاد میشود.نام این فرزند رشید امیرالمؤمنین «عباس» بود، چون شیرآسا حمله میکرد و دلیر بود و در میدانهای نبرد، همچون شیری خشمگین بود که ترس در دل دشمن میریخت و فریادهای حماسیاش لرزه بر اندام حریفان میافکند.کُنیهاش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به این جهت که فضل، نام پسر او بود، هم به این جهت که در واقع نیز، پدر فضیلت بود و فضل و نیکی زادة او و مولود سرشت پاکش و پروردة دست کریمش بود.او را «ابوالقِربه» (پدر مشک) هم میگفتند به خاطر مشکِ آبی که به دوش میگرفت(1) و از کودکی میان بنی هاشم سقّایی میکرد(1»«سقّا» لقب دیگر این بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر کربلا، ساقی کاروانیان و آب آور لب تشنگان خیمههای ابا عبدالله(ع) بود و یکی از مسؤولیتهایش در کربلا تأمین آب برای خیمههای امام بود و وقتی از روز هفتم محرّم، آب را به روی یاران امام حسین(ع) بستند، یک بار به همراهی تنی چند از یاران، صف دشمن را شکافت و از فرات آب به خیمهها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب اوری برای کودکان تشنه به شهادت رسید(1) (که در آینده خواهد آمد). او از تبار هاشم و عبدالمطلب وابوطالب بود، که همه از ساقیانِ حجاج بودند.علی(ع) نیز ان همه چاه و قنات حفر کرد تا تشنگان را سیراب سازد. در روز صفّین هم سپاه علی(ع) پس از استیلا بر آب، سپاه معاویه را اجازه داد که از آن بنوشد تا شاهدی بر فتوّت جبهة علی(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و این مرام و استمرار این فرهنگ و فرزانگی است. درکربلا هم منصب سقّایی داشت تا پاسدار شرف باشد.لقب دیگرش «قمر بنی هاشم» بود. در میان بنی هاشم زیباترین و جذابترین چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار میدرخشید.او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رفیعش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورندة نیاز محتاجان و دردمندان است. هم در حال حیات درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمة کرم بود و مردم حتی اگر با حسین(ع) کاری داشتند از راه عباس وارد میشدند، هم پس از شهادت به کسانی که به نام مبارکش متوسّل شوند، عنایت خاصّ دارد و خداوند به پاسِ ایمان و ایثار و شهادت او، حاجت حاجتمندان را بر میآورد. بسیارند آنان که با توسّل به استان فضل اباالفضل(ع) و روی آوردن به درگاه کرم و فتوّت او، شفا یافتهاند یا مشکلاتشان برطرف شده و نیازشان بر آمده است. درکتابهای گوناگون، حکایات شگفت وخواندنی از کرامت حضرت اباالفضل(ع) نقل شده است خواندن و شنیدن این گونه کرامات (اگر صحیح و مستند باشد) بر ایمان وعقیده و محبّت انسان میافزایدیکی دیگر از لقبهای او «رئیس عسکر الحسین» است،(1) فرمانده سپاه حسین(ع) او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. این لقب در ارتباط با نقش پرچمداری عباس در کربلاست. وی فرمانده نظامی نیروهای حق در رکاب امام حسین(ع) بود و خود سیدالشهدا او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب کرد که نشاندهندة نقش علمداری اوست «عبدصالح» (بندة شایسته) لقب دیگری است که در زیارتنامة او به چشم میخورد، زیارتنامهای که امام صادق(ع) بیان فرموده است. این که یک حجّت معصوم الهی، عباسِ شهید را عبدصالح و مطیع خدا و رسول و امام معرفی کند، افتخار کوچکی نیست.یکی دیگر از لقبهایش «طیار» است، چون همانند عمویش جعفر طیار به جای دو دستی که از پیکرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز کند. این بشارت را پدرش امیرالمؤمنین(ع) در کودکی عباس، آن هنگام که دستهای او را میبوسید و میگریست به اهل خانه داد تا تسِلای غم و اندوه آنان گردد«مواسی» از لقبهای دیگر اوست و اشاره به مواسات و ازخود گذشتگی و فدا شدن او در راه برادرش امام حسین(ع) داردبرای عباس بن علی(ع) شانزده لقب شمردهاند که هریک، جلوهای از روح بلند و عظمت او را نشان میدهد. عباس در طول زندگی، پیوسته جانش را سپر حفاظت از امام زمان خویش ساخته بود و همراه امام حسین بود و از او جدا نمیشد و در راه حمایت از او میجنگید. سایه به سایة امام حرکت میکرد و خود، سایهای از وجود سیدالشهدا بود. با آن که خود از نظر علم و تقوا و شجاعت و فضیلت، در درجة بالایی بود و الگویی مثال زدنی در این بزرگیها و کرامتها محسوب میشد، امّا خود را یک شخصیت فانی در وجود برادرش و ذوب شده در سیدالشهدا و مطیع محض مولای خود ساخته بود و آن گونه عمل میکرد تا به دیگران درس «ولایت پذیری» و موالات و مواسات بیاموزد و شیوة صحیح ارتباط با ولی خدا را نشان دهد. شاید این نکتة لطیف که میلاد امام حسین در سوم شعبان و میلاد اباالفضل در چهارم شعبان است، رمز دیگری از وجودِ سایهای آن حضرت نسبت به خورشید امامت باشد، که در تمام عمر و همهء زندگی، حتی در روز تولّد هم، یک روز پس از امام حسین است و شاهدی بر این پیروی و متابعت (البته با حدود بیست سال فاصله ) در حادثة عاشورا و در آن شب موعود و خدایی هم، محافظت و پاسداری از خیمههای حسینی را بر عهده داشت و نگهبان حریم و حرم امامت بود.این لقبهای معنیدار و گویا، هر یک تابلویی است که فضایل او را نشان میدهد و ما را به خلوتسرای روحِ بلند و قلبِ استوار و ایمان ژرف و جانِ نورانی او رهنمون میشود و محبّت آن سرباز فداکار قرآن و دین را در دلها افزون میسازد. اینک که سخن از کنیهها و لقبهای اوست، همین جا به برخی تعابیر که ائمّه دربارة او دارند، اشاره میکنیم:در زیارتنامهای که از قول امام صادق(ع) روایت شده است، خطاب به حضرت عباس(ع) چنین آمده است:«سلام بر تو، ای بندة صالح، فرمانبردار خدا و پیامبر و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین. خدا را گواه میگیرمکه تو بر همان راهی رفتی که مجاهدان و شهیدانِ «بدر» رفتند: راه مجاهدان راه خدا، خیرخواهان در جهاد با دشمنان خدا، یاوران راستین اولیای خدا و مدافعان از دوستان خدا»تعبیرات بلندی را که امام صادق(ع) دربارة او دارد در بخشهای پیشین نیز یاد کردیم در زیارت ناحیة مقدّسه نیز که از زبان امام زمان(ع) امده است، خطاب به او چنین دارد:»سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین، ان کهجانش را فدای برادرش کرد، آن که از دیروزِ خود برایفردایش بهره گرفت، آن که خود را فدای حسین کردوخود را نگهبان او قرار داد، آن که دستانش قطع شد...» و چه زیبا این روح مواسات و ایثار، در اوج تشنگی در شطِّ فرات، در این شعرها ترسیم شده است:کربلا کعبة عشق است و من اندر احرام شد در این قبلهء عشّاق، دو تا تقصیرمدست من خورد به آبی که نصیب تو نشدچشم من داد از ان آبِ روان، تصویرمباید این دیده و این دست دهم قربانیتا که تکمیل شود حجّ من و تقدیرماز بزرگترین فضیلتها و عبادتهای وی، نصرت و یاری پسر پیامبر و حمایت ازفرزندان زهرای اطهر و سیراب کردن کودکان تشنة اباعبدالله الحسین(ع) بود و فدا کردنِ جانِ عزیز در این راه پاک. مظهر شجاعت و وفانه شجاعتِ دور از وفاداری ارزشمند است، نه از وفای بدون شجاعت کاری ساخته است. راه حق،انسانهای مقاوم و نستوه و عهد شناس و وفادار میطلبد. میدانهای نبرد، سلحشوری و شجاعتِ آمیخته به وفاداری به راه حق و ارمان والا و رهبر معصوم لازم است و اینها همه دربالاترین حدّ در وجود فرزند علی(ع) جمع بود. عباس از طرف مادر از قبیلة شجاعان و رزم آوران بود، از طرف پدر هم روح علی را در کالبد خویش داشت. هم شجاعت ذاتی داشت، هم شهامتِ موروثی که معلول شرایط زندگی و محیط تربیت بود و بخشی هم زاییدة ایمان و عقیده به هدف بود که او را شجاع میساخت.علی(ع) پدر عباس بود، بزرگ مردی که به شجاعت معنایی جدید بخشیده بود. ابوالفضل العباس فرزند این پدر و پروردة مکتبی بود که الگویش علی(ع) است. اینان دودمانی بودند سایه پروردِ شمشیر و بزرگ شدة میدانهای جهاد و خو گرفته به مبارزه و شهادت.صحنة عاشورا مناسبترین میدانی بود که شجاعت و وفای عباس به نمایش گذاشته شود. وفای عباس در بالاترین حدّ ممکن و زیباترین شکل، تجلّی کرد. امّا بُعد شجاعتِ عباس، ان طور که بایسته و شایسته بود، مجال بروز نیافت و این به خاطر مسؤولیتهای مهمّی بود که در تدبیر امور و پرچمداری سپاه و آبرسانی به خیمهها و حراست از کاروان شهادت بر دوش او بود و عباس نتوانست آن گونه که دوست داشت روح دریایی خود را در میدان کربلا در سرکوب آن عناصر کینتوز و پست و بیوفا نشان دهد.در عین حال صحنههای اندکی که از حماسههای او در کربلا نقل شده نشانگر شجاعت بینظیر اوست. امّا وفای عباس، چون در نهایت تشنگی و مظلومیت پدیدار میشد، زمینه یافت تا به بهترین صورت نمایان شود و حماسة وفا برامواج فرات و در نهر علقمه ثبت گردد.عباس در همة عمر، یک لحظه از برادرش و امامش و مولایش دست نکشید و از اطاعت و خدمت، کم نگذاشت. در تاریخ بشری، از گذشته تاکنون، هیچ برادری نسبت به برادرش مانند عباس نسبت به سیدالشهدا با صداقت و ایثارگر و فداکار و مطیع و خاضع نبوده است. وفا و بزرگواری و ادب او نسبت به امام به گونهای بود که درتاریخ به صورت ضربالمثل درامده است. هرگز در برابر امامحسین(ع) آزروی ادب نمینشست مگر با اجازه، مثل یک غلام. عباسبرای حسین همانگونه بود که علی برای پیامبر. حسینبنعلی(ع) را همواره با خطابِ «یا سیدی»، «یا ابا عبدالله»، «یابن رسول الله» صدا میکرد صحنههایی که از وفا و شجاعت عباس ظاهر شده است، همان است که سالها پیش وقتی حضرت علی(ع) میخواست با امّ البنین (مادر عباس) ازدواج کند در نظر داشت و کربلا را میدید و نیاز حسین(ع) را به بازویی پرتوان، علمداری رشید، یاوری وفادار و سرداری فداکار و جانباز. عباس هم از کودکی در جریان کار قرار گرفته بود و میدانست که ذخیرة چه روزی است و فدایی چه کسی؛ از این رو از همان دورانِ خردسالی ارادت و عشقی عمیق به برادرش حسین داشت و افتخار میکرد که عاشقانه و از روی محبّت و صفا درخدمت برادر باشد و برادر را مولا و سرور خطاب کند و از این که درخدمتِ دو یادگار عزیزِ پیامبر خدا و فاطمة زهرا یعنی امام حسن و امام حسین« باشد، احساس مباهات و سربلندی کند. با آن که در قهرمانی و رشادت در حدّ اعلا بود امّا بیکمترین غرور، نسبت به برادرش ادب و اطاعت خاصّ داشت. عباس همة رشادت و مهابت و توان خویش را وقف برادر کرده بود. در دل دشمنان رعبی ایجاد کرده بود که از نامش هم به خود میلرزیدند. قهرمانی و شجاعت و رشادتش همه جا مطرح بود. وفایش به حسین و فتوّت و جوانمردیاش نیز سایة امن و اسودهای بود که گرفتاران و خائفان در پناه آن اسوده میشدند و احساس امنیت میکردند.او هم جوانمرد بود و کاردان، هم شجاع بود و با وفا، هم مؤدّب بود و مطیع فرمان مولا، هم متعبّد بود و اهل تهجّد و عبادت و محو در شخصیت برجستة برادرش حسین بن علی(ع) اینها بود که او را به منصب فرماندهی و علمداری در کربلا رساند و توانست وفا و دلیری خود را در آن روز عظیم بهظهور برساند. به جلوههایی از روح سلحشور او در ترسیم حوادث عاشورا خواهیم رسید، امّا چون این جا سخن از شجاعت اوست به این صحنه توجّه کنید:روز عاشورا «ماردبن صدیق» که از فرماندهان قوی هیکل و بلند قامت سپاه یزید بود و تنها با دلاورانی همسان و همشأن خود می جنگید، آمادة نبرد شده غرق در سلاح و سوار بر اسبی قرمز رنگ به جنگ عباس بن علی امد. پیش از پیکار، به خاطر این که برعباس ترحّم کرده باشد از او خواست که شمشیر برزمین افکند و تسلیم شود. رجزها خواند و غرّشها کرد. امّا عباس پاسخ او را در سخن و رجزخوانی داد و ملاحت و شجاعت خود را میراثی افتخارآفرین از خاندان نبوّت شمرد و از رشادتها و قهرمانیهای خود در عرصه های رزم سخن گفت و از این که: باکی نداریم، پدرم علی بن ابیطالب همواره در میدانهای نبرد بود و هرگز پشت به دشمن نکرد، ما نیز توکّلمان بر خداست و... ناگهان در حملهای غافلگیرانه خود را به «مارد» رساند و با تکانی شدید، نیزة او را از دستش گرفت و او را بر زمین افکند و با همان نیزه، ضربتی بر او وارد اورد. سپاه کوفه خواستند مداخله کرده، او را نجات دهند. عباس پیشدستی کرد و همچون عقابی سریع بر پشت اسبِ «مارد» نشست و غلامی را که به کمک «مارد» آمد بود به خاک افکند. شمر و عدّهای از فرماندهان به قصد تلافی این شکست بهسوی عباس حملهور شدند تا «مارد» را از مهلکه بیرون برند. عباس بر سرعت خود افزود و پیش از آنان خود را به«مارد» رساند و او را به هلاکت رساند و در نبردی با یزیدیان مهاجم، تعدادی را کشت. رزم آوری و سرعت عمل و تحرّک بجا در میدان جنگ، سبب شد که عباس، دشمن و حریف را بشکند و خود پیروز شود.وجود اباالفضل(ع) در سپاه حسین بن علی(ع) هم مایة هراس دشمن بود، هم برای یاران امام و خانوادة او و کودکانی که در آن موقعیتِ سخت در محاصرة یک صحرا پر از دشمن قرار گرفته بودند، قوّت قلب و اطمینان خاطر بود. تا عباس بود کودکان و بانوان حریم امامت آسوده میخوابیدند و نگرانی نداشتند، چون نگهبانی مثل اباالفضل بیدار بود و پاسداری میداد.عباس(ع) در حماسة عاشوراچون میخواهیم عباس بن علی(ع) را در صحنة حماسة کربلا بشناسیم، ناچار به نقل حوادثی میپردازیم که اباالفضل در آنها نقش و حضور داشته است. بیان این صحنهها و واقعهها، هم ایمان عباس را نشان میدهد، هم وفا و اطاعتش را، هم سلحشوری و مردانگیاش را، هم تابش یقین و باور بر تیغهء شمشیر بلند عباس را، هم بصیرت در دین و ثبات در عقیده و پایمردی در راه مرام و انس به شهادتِ در راه خدا را. درجبهة کربلا مردی را میبینیم که در درگیری حق و باطل، بیطرف نمانده است و تا مرز جان به جانبداری از حق شتافته است. قامتش، قلّة نستوه و بلندِ رشادت؛ دلش، بیکران دریا؛ صدایش رعد آسا و با صلابت. با ان همه شکوه و شجاعت و قوّت قلب، یک «سرباز» و یک «جانباز» در اردوی ابا عبدالله الحسین.هفتم محرّم بود. کاروان شهادت چند روزی بود که در سرزمین کربلا فرود آمده بود. سپاه کوفه بر نهر فرات مسلّط بودند و آب را به روی حسین و یارانش بسته بودند. این فرمانی بود که از کوفه رسیده بود، میخواستند ناجوانمردانه با استفاده از اهرمِ فشارِ عطش، حسین را به تسلیم و سازش وادارند. شمربن ذی الجوشن که از هتّاک ترین و کین توزترین دشمنان اهلبیت بود، با طعنه و طنز، تشنگی امام را مطرح میکرد. پس از آن که آب را به روی فرزند زهرا بستند، شمر گفت: هرگز آب نخواهید نوشید تا هلاک شوید.عباس بن علی(ع) به سیدالشهدا گفت: ای ابا عبدالله، مگر نه این که ما برحقّیم؟فرمود: آری.پس از آن، اباالفضل بر آنان که مانع برداشتن آب شده بودند حمله آورد و آنان را از کنار آب پراکنده ساخت تا آن که همراهان امام آب برداشتند و سیراب شدندحلقة محاصرة فرات تنگتر و کنترل شدیدتر شد و برداشتن آب از فرات دشوار گشت. در نتیجه، تشنگی و کم آبی در خیمههای امام حسین(ع) آشکار شد و عطش بر کودکان بیشترین تأثیر را داشت. چشمها و دلها در پی عباس رشید بود تا برای این مشکل چارهای بیندیشد و آبی به خیمهها برساند.حسین بن علی(ع) برادر رشیدش عباس را مأمور کرد تا مسؤولیت تهیة آب را برای خیمهها به عهده گیرد. او سقّاییتشنه کامان را عهده دار شد. همراه سی مرد سوار از بنی هاشم و دیگر یاران و بیست نفر پیاده، که تحت فرمانش بودند، بهسوی فرات روان شد. پرچم این گروه را به«نافع بن هلال» سپرد. فرات در محاصرة نیروهای دشمن بود. برای برداشتن آب میبایست با عملیاتی قهرمانانه، ضمن درهم شکستن حلقة محاصره، مشکها را پر از آب کرده به اردوگاه باز آورند.گروه به شطّ رسیدند. مشکها را پر کرده بیرون آمدند. در برگشت از فرات بودند که نگهبانان فرات راه را بر آنان بستند تا مانع آبرسانی به خیمهها شوند. ناچار درگیری پیش آمد. جمعی به نبرد پرداختند و مأموران فرات را مشغول ساختند و جمعی دیگر آب را به مقصد رساندند. عباس و نافع، در جمع گروهی بودند که نبرد میکردند، هم در مرحلة اوّل که میخواستند وارد فرات شوند، هم هنگام باز آوردن آب این نخستین برخورد نظامی بین گروهی از یاران امام حسین(ع) با سپاه کوفه در ساحل رود فرات بود. عباس دلاور خود را آماده ساخته بود که در هر جا و هر لحظه که نیاز به فداکاری باشد، از جان مایه بگذارد و در خدمت حسین بن علی(ع) و فرزندان پاک او باشد.
دسته ها :
جمعه نهم 5 1388